کد مطلب:129893 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

رفتار یزید و اعتراض برخی از حاضران
كار یزید همه ی وجدان های بیدار را به شدت خشمگین ساخت و به رفتاری كه نسبت به سر سیدالشهداء (ع) انجام داد اعتراض كردند. ما در اینجا برخی از آن موارد را یادآور می شویم:

1. ابوبرزه ی اسلمی

سبط ابن جوزی گوید: درباره ی یزید، در همه ی روایات مشهور این است كه چون سر را نزد وی آوردند، شامیان را گرد آورد و آن را با چوب خیزران می زد... ابن ابی الدنیا گوید: ابوبرزه ی اسلمی كه نزد او بود گفت: ای یزید! چوبدستی ات را بردار. من بارها دیدم كه رسول خدا (ص) دندانهایش را می بوسد. [1] .

نیز از او نقل شده است كه وقتی یزید با چوبدستی بر دندانهای حسین (ع) زد و اشعار حصین بن حمام مری را خواند، همه ی حاضران او را نكوهش كردند و ترك گفتند. ابو برزه ی اسلمی كه در آنجا حضور داشت گفت: چوبدستی ات را بردار، من بارها دیدم كه رسول خدا (ع) دندانهایش را می بوسد. بدان كه تو در روز قیامت می آیی در حالی كه شفاعت كننده ی تو ابن زیاد است؛ و حسین (ع) در حالی می آید كه محمد (ص) از او شفاعت می كند. [2] .


مزی [3] ، طبری [4] ، ابن جوزی [5] ، ذهبی [6] و ابن كثیر [7] نقل كرده اند كه چون سر شریف را در مقابل یزید نهادند و با چوبدستی بر دهان امام (ع) زد و به آن ابیات تمثل جست، ابو برزه خطاب به او گفت: چوبدستی ات را بردار، به خدا سوگند من بارها دیده ام كه رسول خدا (ص) دهان بر دهانش نهاده بود و می مكید.

بلاذری گوید: گویند: چون سر حسین (ع) را نزد یزید نهادند، با چوبدستی بر دندانهایش می زد. پس ابو برزه اسلمی گفت: آیا با چوبدستی بر دهان حسین (ع) می زنی؟ چوبدستی را از روی دهانش بردار كه بارها دیده ام رسول خدا (ص) آن را می مكید. ای یزید! تو در قیامت در حالی محشور می شوی كه ابن زیاد از تو شفاعت می كند؛ و حسین (ع) در حالی می آید كه شفیع او محمد (ص) است؛ و آن گاه برخاست. گویند: آن گوینده مردی از انصار بود. [8] .

سید بن طاووس و ابن نما بسط سخن داده اند كه ابوبرزه رو به او كرد و گفت: وای بر تو ای یزید، آیا با چوبدستی ات بر دهان حسین (ع)، پسر فاطمه (س)، می زنی؟ من گواهی می دهم، بارها رسول خدا (ص) را دیده ام كه دهان او و دهان برادرش، حسن (ع)، را می مكید و می فرمود: شما دو تن، سرور جوانان اهل بهشت هستید. خداوند قاتل شما را بكشد و لعنت كند؛ و جهنم را برای او آماده كرده و آن بد جایگاهی است. راوی گوید: یزید به خشم آمده و او را كشان كشان بیرون كردند. [9] .


ابوبرزه - به عنوان یك صحابی - [10] در این موضع نسبت به لزوم دوستی حسین (ع)، به رفتار رسول خدا (ص) و نسبت به دوستی آن حضرت و بیزاری از دشمنانش و قاتلش به گفتار آن حضرت استناد می كند. این موضعگیری در زمانی مهم و مكانی خطرآمیز انجام شد. از این رو آن سركش تاب نیاورد و بر او خشم گرفت و دستور داد كشان كشان بیرونش كردند.

دو ملاحظه

الف - تأملی با ابن تیمیه

گویند كه ابن تیمیه - گمراه كننده - حضور ابو برزه اسلمی را در مجلس یزید نفی كرده است. به این دلیل كه در هنگام احضار اسیران اهل بیت (ع) در كوفه بوده است. [11] .

اما این دلیل از چند جهت ضعیف می باشد:

یكم: بنابر مشهور ابوبرزه در شام در مجلس یزید حضور داشته است. این مطلب را شمار بسیاری از مورخان مانند بلاذری، طبری، ابن اعثم، ابن اثیر، ذهبی، ابن كثیر، ابن جوزی، سبط ابن جوزی، باعونی، مزی و خوارزمی نقل كرده اند، چنانچه پیش از این گفته شد. بنابراین هیچ كس نمی تواند از این امر تغافل بورزد، مگر آدم لوچ و دوبین!

دوم: به فرض وجود وی در زمان حضور اسیران در كوفه، در آن شهر، منافاتی با این ندارد كه در زمان حضورشان در شام نیز در شام بوده باشد. زیرا یادآور شدیم كه ابن زیاد اسیران را آماده كرد و به همراه جماعتی به شام فرستاد و ممكن است ابوبرزه نیز یكی از اعضای آن گروه بوده و یا آنكه خودش به آن سرزمین رفته باشد.


سوم: این تنها چیزی نیست كه ابن تیمیه نفی می كند، بلكه وی بسیاری از امور بدیهی و ضروری و مسلم تاریخی را نفی كرده است كه موجب تمسخر و ریشخند او گشته است. او می گوید: «بنابراین یزید نه به قتل حسین (ع) فرمان داد، نه سرش را نزد خود آورد و نه با چوبدستی بر دندانهایش زد. بلكه این كارها - چنانكه در صحیح بخاری آمده است - از عبیدالله سر زد. نیز نه سر حسین (ع) را در شهرها گرداندند و نه هیچ یك از خانواده اش را اسیر كردند!! [12] .

هر كس در آنچه گفتیم بنگرد و در كتابهای سیره پژوهش كند، می داند كه ابن تیمیه - به دلیل سرسختی اش در پشتیبانی از یزید - چگونه از این جرثومه ی فساد دفاع می كند و از همه آنچه مورخان و سیره نویسان درباره ی ارتكاب این گناه زشت به وسیله ی یزید نوشته اند روی برمی گرداند. برای مثال ابن كثیر - كه شقاوتش در تاریخش پدیدار است - از جمله كسانی است كه به این موضوع اعتراف كرده، می گوید: در این باره نقلهای فراوانی وارد شده است [13] و از همین رو به سخن ابن تیمیه در این باره توجهی نمی كند.

چهارم: مهم، موضع گیری از یكی از صحابه در آن مجلس است - هر كس می خواهد باشد -؛ كه آنهم ثابت شده است.

ب - سمرة بن جندب یا ابو برزه ی اسلمی

خوارزمی گوید: گفته شده است آن كسی كه به یزید اعتراض كرد، نه ابوبرزه، بلكه سمرة بن جندب صحابی رسول خدا (ص) بود و به یزید گفت: ای یزید خداوند دست تو را قطع كند. آیا بر دندانهایی می زنی كه بارها دیدم كه رسول خدا (ص) آنها را می بوسد و این دو لب را می مكد؟ پس یزید گفت: به خدا سوگند اگر از صحابه رسول خدا (ص) نبودی تو را گردن می زدم! سمره گفت: وای بر تو، حرمت مصاحبت من با رسول خدا (ص) را نگه می داری، ولی احترام فرزندی پسر رسول خدا (ص) را نگه نمی داری؟ آن گاه صدای مردم به گریه بلند شد و نزدیك بود كه فتنه به پا خیزد! [14] .


اما این نقل از چند جهت اشكال دارد:

یكم خبر مرسل است و دیگران آن را نقل نكرده اند. از نظر خوارزمی نیز ثابت نیست و به همین دلیل آن را با عبارت «گویند» آورده است.

دوم مشهور این است كه سمرة بن جندب پیش از واقعه ی طف درگذشت [15] بنابراین مسأله، سالبه به انتفاع موضوع است.

سوم گویند كه سمره كارگزار معاویه و شریك جرم وی بود. او از اعضای پلیس ابن زیاد بود كه مردم را برای جنگ با ابا عبدالله الحسین (ع) تشویق می كرد. كسی با چنین وضعیتی - بر فرض زنده بودن و حضور در شام - چگونه می تواند چنین موضعی اتخاذ كند. مگر اینكه بگوییم یك انسان فاسد در یك زمانی موضعی خوب گرفته است.

به اصل مطلب بازگردیم كه مهم، اتخاذ چنین موضعی از سوی یكی از صحابه است، هر چند كه شخص او را نشناسیم.

2. زید بن ارقم

قطب راوندی گوید: زید بن ارقم بر او (یزید) وارد شد و دید سر امام حسین را در طشت نهاده و با چوبدستی بر دندان هایش می زند. گفت از دندانهایش دست بردار كه بارها دیده ام رسول خدا (ص) آنها را می بوسد. یزید گفت: اگر پیری خرفت نبودی تو را می كشتم. [16] .حمیری در شعر زیر به همین موضوع اشاره دارد:

پیوسته با چوبدستی بر دندان هایی می زند كه دوای هر دردی است.

زید گفت: چوبدستی را از روی آن دندانهای زیبا بردار كه من بارها دیده ام كه احمد (ص) آنها را می بوسد و بر این گواهانی بسیار دارم. [17] .

زید همان كسی است كه از رسول خدا (ص) درباره ی حضرت سیدالشهدا (ع) نقل كرد كه فرمود: «خدایا من او را دوست می دارم، پس تو هم دوستش بدار» [18] بنابراین اتخاذ چنین موضعی از او بعید نمی نماید.


ابن جوزی از زید بن ارقم نقل می كند كه گفت: نزد یزید بن معاویه بودم كه سر حسین بن علی (ع) را آوردند. پس او آغاز به زدن بر لبهاش با چوب خیزران كرد و می گفت:

سرهای مردانی را می شكافند كه نزد ما عزیزند؛ و آنان نافرمان تر و ستمگرترند.

گفتم: چوبدستی ات را بردار.

گفت: تو ترابی هستی. (یعنی از پیروان حضرت علی (ع) هستی).

گفتم: گواهی می دهم كه رسول خدا (ص) را دیده ام كه حسن (ع) را روی زانوی راست و حسین (ع) را بر زانوی چپش نشانده بود. دست راستش را بر سر حسن (ع) و دست چپش را بر سر حسین (ع) نهاده بود و می گفت: «پروردگارا من این دو و مؤمنان نیكوكار را به تو می سپارم». ای یزید، چقدر در حفظ امانت های رسول خدا (ص) كوشیده ای؟ [19] .

3. نعمان بن بشیر

از محمد بن ابی بكر تلمسانی، مشهور به بری، نقل شده است كه گفت: سر حسین (ع) را نزد یزید آوردند. چون پیش رویش نهاده شد، با چوبدستی بر دندان هایش می زد و می گفت: ابا عبدالله زیباروی بود.

نعمان بن بشیر گفت: ای یزید از دهانی كه بارها دیدم رسول خدا (ص) آن را می بوسید دست بردار!

یزید شرم كرد و فرمان داد سر را برداشتند. [20] .

4. یكی از صحابه

ابن اثیر از عبدالواحد قرشی نقل می كند كه گفت: چون سر حسین بن علی (ع) را نزد یزید آوردند، آن را با چوبدستی گرفت و روی دندان هایش را كنار زد و گفت: تگرگ هم به این سفیدی نیست و چنین سرود:

سرهای مردانی را می شكافند كه برای ما عزیزند، در حالی كه آنان نافرمانبردارتر و ستمگرند.


آن گاه مردی كه نزد او بود گفت: ای مرد! چوبدستی ات را بردار. به خدا سوگند بارها لبهای رسول خدا (ص) را دیدم كه آنها را می بوسد. یزید در حالی كه او را نكوهش می كرد و بر او خشم گرفت، دستش را برداشت. [21] .

ابن سعد گوید: سپس با چوب خیزران بر لب های حسین (ع) زد... آن گاه مردی از انصار كه در حضورش بود گفت: این چوبدستی ات را بردار كه من بارها دیدم كه رسول خدا (ص)، جایی را كه چوبدستی نهاده ای می بوسد. [22] .

5. یحیی یا عبدالرحمن بن حكم

از كسانی كه به كار یزید اعتراض كرد، یحیی بن حكم، برادر مروان بن حكم است، كه پس از دیدن كار یزید و تمثل جستن وی به ابیات گفت:

سرهای نزدیك طف از ابن زیاد فرو مایه زاده، قرابتی نزدیك تر دارند.

نسل امیه به شمار سنگریزه ها رسید و دختر رسول خدا (ص) نسلی ندارد.

آن گاه یزید به سینه ی یحیی بن حكم زد و گفت: ساكت باش! [23] .

این ماجرا را بسیاری از تاریخ نویسان، از جمله شیخ مفید و طبرسی آورده اند. [24] .

در برخی كتاب ها آمده است كه گفت:

سرهای كنار طف از ابن زیاد، بنده ی فرومایه زاده، قرابتی نزدیك تر دارند. نسل امیه به اندازه ریگ های بیابان گردید و خاندان مصطفی (ص) امروز نسلی ندارد. [25] .
این موضع گیری با این ابیات و موضعی كه یزید نسبت به آنها گرفت، به برادرش عبدالرحمن بن حكم نیز نسبت داده شده است. [26] سبط ابن جوزی از او به عنوان شاعری زبان آور یاد می كند. بنابراین شاید بهتر این باشد كه این اشعار به او نسبت داده شود تا برادرش یحیی.

از سبط ابن جوزی نقل است كه او پس از سرودن این اشعار فریاد زد و گریست و یزید بر سینه اش زد و گفت: ای پسر زن نابخرد، تو را با این (سر) چكار؟

[27] .

در بحارالانوار به نقل از المناقب آمده است كه پس از اشعار عبدالرحمن بن حكم، یزید گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت كند، چرا كه نسبت به حسین، پسر فاطمه (س)، جسارت كرد. اگر من همراه بودم، هر چه از من می خواست به او می دادم و با آنچه در توان داشتم مرگ را از او دور می ساختم، هر چند كه به هلاكت برخی فرزندانم می انجامید. لیكن خداوند سرنوشتی را رقم زد و گریزی از آن نبود. در روایتی آمده است كه یزید با عبدالرحمن خلوت كرد و گفت: سبحان الله، این چه موضعی است؟ نمی توان سكوت اختیار كنی؟ [28] .

6. حسن مثنی

ابن نما نقل می كند كه حسن مثنی وقتی دید یزید با چوبدستی بر جای دهان رسول خدا (ص) می زد، گفت:

نسل سمیه به اندازه ریگ بیابان گردید، در حالی كه دختر رسول خدا (ص) نسلی ندارد. [29] .

گفتیم كه حسن بصری نیز با شنیدن این خبر، همین سخن را بر زبان آورد؛ [30] و شاید در نقل اشتباهی صورت گرفته است.



[1] تذكرة الخواص، ص 262 - 261.

[2] عبرات المصطفين، ج 2، ص 315 به نقل از مرآة الجنان (مخطوط)، ص 99.

[3] تهذيب الكمال، ج 6، ص 428.

[4] تاريخ الطبري، ج 4، ص 293.

[5] المنتظم، ج 5، ص 342؛ الرد علي المتعصب العنيد، ص 47.

[6] سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 309.

[7] البداية و النهاية، ج 8، ص 194 و 199.

[8] انساب الاشراف، ج 3، ص 416؛ نيز ر. ك. البدء و التاريخ، ج 6، ص 12؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 194؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 64.

[9] الملهوف، ص 214؛ مثيرالاحزان، ص 100؛ و به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 132؛ ابن اعثم (الفتوح، ج 2، ص 181) و خوارزمي (المقتل، 2، ص 57) در اين باره با تفصيل بيشتري سخن گفته اند: آن گاه يزيد چوبدستي خيزران را خواست و با آن بر لب و دندان حسين (ع) مي زد و مي گفت: ابا عبدالله لب و دندان (يا منطق) نيكويي داشت. پس ابو برزه ي اسلمي - يا يكي ديگر از صحابه - رو به او كرد و گفت: واي بر تو اي يزيد، آيا با چوبدستي بر لب و دندان حسين فاطمه (ع) مي زني. چوبدستي توو بر لب و دندان او جاي گرفته است... و آن گاه آنچه را از ابن طاووس نقل كرديم يادآور شد.

[10] وي نضلة بن عبيد بن حارث اسلمي است كه كنيه اش بر او غالب گشته است. درباره ي نام او اختلاف است. او از صحابه اي بود كه نخست در مدينه و سپس در بصره سكونت داشت. در جنگ نهروان با علي (ع) حضور يافت و در سال 65 در خراسان درگذشت (ر. ك: تهذيب التهذيب، ج 12، ص 18، شماره 8284؛ الاصابة، ج 3، ص 557، زندگينامه شماره، 8718؛ الاعلام، ج 8، ص 33).

[11] ر. ك حول رأس الحسين (ع)، ص 171.

[12] ر. ك: سؤال في يزيد بن معاوية، ابن تيميه، ص 16؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 55.

[13] البداية و النهاية، ج 8، ص 194.

[14] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 58.

[15] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 64.

[16] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 58.

[17] المناقب، ج 4، ص 114.

[18] احقاق الحق، ج 11، ص 301؛ به نقل از سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 212، چاپ مصر.

[19] الرد علي المتعصب العنيد، ص 46.

[20] عبرات المصطفين، ج 2، ص 310، به نقل از الجوهرة، ج 2، ص 219.

[21] اسد الغابة، ج 5، ص 381. همانند همين مطلب از تاريخ دمشق نيز نقل شده است: هنگامي كه سر حسين بن علي (ع) را نزد يزيد آوردند، مردي از صحابه پيش او بود. اگر او ابو برزه ي اسلمي يا زيد بن ارقم نباشد، كسي غير از آن دو است (عبرات المصطفين، ج 2، ص 321، به نقل از تاريخ دمشق، مجلد آخر، ص 57، نيز ر. ك. مختصر تاريخ دمشق، ج 29، ص 220) در مقتل خوارزمي، ج 2، ص 58 آمده است: پس يكي از مجلسيانش به او - يعني به يزيد - گفت: چوبدستي ات را بردار. به خدا سوگند، نمي توانم بشمارم چه قدر ديده ام كه لب هاي رسول خدا (ص) جاي جوبدستي تو را مي بوسيد.

[22] الطبقات الكبري (ترجمة الامام الحسين (ع))، ص 82.

[23] الارشاد، ج 2، ص 119؛ اعلام الوري، ص 248.

[24] الارشاد، ج 2، ص 119؛ اعلام الوري، ص 248.

[25] ر. ك. تاريخ الطبري، ج 4، ص 352؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 89، المناقب، ج 4، ص 114؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 294.

[26] انساب الاشراف، ج 3، ص 421؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ص 18؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 198؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 315 به نقل از مرآة الزمان، ص 99؛ بحارالانوار، ج 45، ص 130.

[27] عبرات المصطفين، ج 2، ص 315 (به نقل از مرآة الزمان - مخطوط - ص 99).

[28] بحارالانوار، ج 45، ص 130.

[29] مثيرالاحزان، ص 100.

[30] الرد علي المتعصب العنيد، ص 47.